شاید تقدیر این است که من این چنین...
شاید تقدیر این است که من همچون امواج متلاتم دریا به این سو و آن سو می روم...وشاید تقدیر این است که گل واژه های نغمه های من برای کسانی که نا مأنوس ترین نغمه هایم پر معنی بود بی معنی جلوه دهد...من همچون سنگ بودم ، سنگی سخت و سرد که از بخت بد به دست دریا افتادم ، دریایی متلاتم وخروشان که با امواج متلاتمش سخت ترین سنگها را به خاک تبدیل می کند و درون خود غرق می کند......
و حال افسرده و در آرزوی ای کاش و ای کاشها.......
نمیدونم از خوشحالی چیکار باید بکنم.آخه امروز بعد از ۱ سال تونستم دوباره وبلاگم پس بگیرم.